نام: میعاد در سپیده دم (Promesse de L’aube=Promise at Dawn: A Memoir)
نویسنده: رومن گاری (Romain Gary)
مترجم: مهدی غبرایی
ناشر: کتابسرای تندیس
تعداد صفحات: ۴۷۱ صفحه
حجم: ۵.۲ مگابایت
فرمت : کتاب الکترونیک PDF
کتاب در حقیقت زندگی نامه رومن گاری از زبان خودش از زمان کودکی وی تا پایان جنگ جهانی می باشد. کتاب به صورت مجمو عه ای از داستان کوتاه های پیوسته آورده شده و محوریت زیادی بر روی رابطه پرمهر و عاشقانه رومن گاری با مادرش دارد . او به دید طنزی به وقایع نگاه می کنه ، نکات فوق العاده جذابی را بازگو می کنه و تاثیر مادرش بر موفقت هاش را به تفصیل شرح می ده . مادری که در طول تمام سختیها و تنهاییها و مهاجرتها تنها به این فکر میکرده که پسرش باید “کسی” بشود و همهی همّ و غمش را در این راه میگذارد و حتی پیش از مرگ شغل پسرش را هم تعیین و تضمین میکند. در حقیقت زندگی فقیرانه و سختی داشته رومن در کنار مادری که برای رستگاری فرزندی که به نبوغش ایمان داشته حاضر بوده هر کاری بکنه .
کاری که مادرش در آخر داستان انجام می داد واقعا شورانگیز بود اوج عشق و نبوغ مادری را نشان می داد .
” … با درجهی سروانی بر دوش کت سیاه، با کلاه بر روی چشم، با حالتی خشنتر از همیشه بهخاطر فلج صورت، رمانم به فرانسوی و به انگلیسی در کولهپشتی که پر از بریدههای روزنامه بود و در جیبم با نامهای که درهای حرفهی دیپلماتیک را به رویم باز میکرد و با مقدار کافی سرب در بدن برای آن که وزنهای باشد، سرمست از امید، جوانی، اطمینان و مدیترانه، ایستاده، سرانجام ایستاده در روشنایی، بر ساحلی مبارک که هیچ دردی، هیچ فداکاری و هیچ عشقی هرگز در باد رها نمیشد… پس از آن که آبرومندی جهان را ثابت کرده بودم به خانه برمیگشتم… “
رومن گاری خواننده را در تمام طول کتاب میخنداند تا در پایان اشکش را دربیاورد.
گزیدههایی از کتاب میعاد در سپیده دم :
- هرگز چیزی به نامِ حقیقت مطلق وجود ندارد و این کهنترین حیلهای است که برای فریب دادن و به بردگی کشاندن ما یا واداشتنِمان به جویدن خِرخرهیِ یکدیگر اختراع شده است.
- سپس نوبت به فیلوش، رب النوع ابتذال میرسد که وجودش آکنده از حقارت، تعصب، و نفرت است و با تمام قدرت فریاد میکشد: «جهودِ بوگندو! کاکا سیاه! ژاپنی! مرگ بر یانکیها! موشهای زرد را بُکشید! سرمایهداران را نابود کنید! امپریالیستها و کمونیستها را از روی زمین محو کنید!» او دوستدار جنگهای مقدس است.
- پس از مدتها سرگردانی بین نقاشی، بازیگری، خوانندگی و رقاصی و بعد از تحمل شکستهای کمرشکن فراوان، سرانجام به ادبیات رو آوردیم که در این دنیا پیوسته آخرین پناهگاه کسانی است که نمیدانند سرِ پرشور خود را کجا بر زمین بگذارند.
- راه زندگی از فرصتهای بربادرفته مفروش است.
- بیست سالگی سن دشواریهاست. ولی چندان طول نمیکشد. فقط لحظات دردناکی است که باید از سر گذراند.
- به طور غریزی و تا آنجا که میدانم، مستقل از هرگونه تاثیر ادبی، در خود حس طنزی را کشف کردم. یعنی آن سلاح خارق العاده و خجسته را که امکان میدهد تا نیش واقعیت را در لحظهیِ فرو رفتن از تن خارج سازیم.
- در قیاس با انحرافاتِ فکری، علمی، و سیاسیِ قرنِ حاضر،کلیهی انحرافاتِ جنسی در نظرم یکسره بی اهمیت جلوه میکند، چون از هرچه بگذریم، آنان تنها تختخواب را به لرزه در میآورند، نه جهان را.
- ملالِ ناشی از وراجی و حماقتِ مدعیانِ هوش از جمله چیزهایی است که هرگز نتوانستهام تحملشلن کنم.
- بدترین عادتی که ممکن است : عادت محبوب بودن. دیگر نمی توانی از دستش خلاص شوی . باور می کنی که ان را ، محبوب بودن را ، در خودت داری . باور می کنی که جزء وجود توست ، همیشه دور و بر توست ، همیشه پیدایش خواهی کرد و دنیا آن را به تو مدیون است.
- معجزه در روی زمین به ندرت اتفاق می افتد و خدا کار وب ار دیگری نیز دارد.
- خیال می کردم از خجالت خواهم مرد – همه می توانند بببنند که هنوز هم توهمات بیشماری در سر دارم زیرا اگر قرار بود آدم از شرمساری بمیرد سالها پیش نسل بشر از روی زمین محو می شد.